ابلوموف؛ سالار تنبلها
۱۳۹۱ خرداد ۳۰, سهشنبهایوان گنچاروف (۱۸۱۲ – ۱۸۹۱) از بزرگترین نویسندگان قرن نوزدهم روسیه و از چهرههای اصلی رئالیسم روسی به شمار می رود. او طی نزدیک ۸۰ سال زندگی، سه رمان و شماری داستان کوتاه و مقاله نوشت. اما هم منتقدان ادبی و هم خوانندگان رمان، ابلوموف را شاهکار بزرگ او میدانند.
گنچاروف در رمان بزرگ خود با نگاهی عمیق و استادانه و بیانی زنده و پراحساس شخصیتی را توصیف میکند که مدام حرف میزند، خیال میبافد و نقشه میکشد اما هرگز دست به عمل نمیزند. ایلیا ایلیچ ابلوموف را میتوان الگوی مجسم تنبلی، رخوت و بیعرضگی دانست که نمونههای زندهی او در تمام اقلیمها و فرهنگها به وفور دیده میشوند.
کاراکتر انسانی لش و تنبل و بیمصرف در داستانهای نویسندگان بزرگ، به ویژه در نویسندگان طنزپرداز روس، وجود داشت، اما گنچاروف بود که توانست از این شخصیت یک تیپ زنده و ملموس جهانی خلق کند به گونهای که نزد سایر ملتها و فرهنگها نیز برای او خویشاوندانی یافت شود.
گنچاروف با دقت و موشکافی شکل و شمایل ظاهری، منش و رفتار روزمره و همچنین خصلتها و عادتهای روحی ابلوموف را وصف میکند و محیط زندگی او را در برابر چشم خواننده میآورد. در رمان، خانه و زندگی ابلوموف، شکل و لباس او، حتی شیوه نامهنگاری او و جزئیاتی مانند جنس کاغذ و کیفیت مرکب نامهای که مباشرش مینویسد همه و همه مجسم شده است.
روشن است که گنچاروف از ابلوموف بیزار است، اما سرگذشت او را با همدردی و طنزی نیرومند بازگو میکند. قلم نویسنده باانصاف و بیطرف است و درباره اشخاص یا کارهای آنها هیچ داوری نمیکند و هر گونه قضاوت را به عهده خواننده میگذارد.
محصول جامعهای در حال گذار
ابلوموف در بزنگاه عبور جامعه به مناسبات پرتلاطم سرمایهداری به وجود آمد. زمانی که روسیه در آستانه ورود به دوران صنعتی، با سیر یکنواخت و دنیای راکد زندگی فئودالی وداع میگفت، به اخلاق و رفتاری تازه نیاز داشت. اما روحیه رخوت و تنبلی همچنان از گذشته باقی بود و در افراد جامعه ریشه دوانده بود.
ابلوموف تنها به "بیماری" تنبلی مبتلا نیست. او در روح و روان نیز فلج است. برای کار و تلاش هیچ انگیزهای ندارد. حتی در بهترین و مساعدترین شرایط گامی بر نمیدارد. بزرگترین فعالیت ذهنی او خیالبافی و پرگویی است.
رابطه ابلوموف با نوکرش زاخار، که کمتر از ارباب تنبل نیست، از نکات برجستهی رمان است. مناسبات آنها سطحی و ملالانگیز، بیمارگونه و مسموم است و ذرهای عنصر انسانی در آن دیده نمیشود. آنها، هر یک به شیوهی خود، در لافزنی و وقتکشی و هدر دادن فرصتها استاد هستند.
ابلوموفیسم
ابلوموف تنها یک انسان نیست، بلکه یک "موقعیت انسانی" است. پس از انتشار این رمان، خوانندگان نمونههای بیشمار قهرمان آن را در اطراف خود دیدند. این تیپ به سر زبانها افتاد و به عنوان مقولهای اجتماعی و فرهنگی مورد بررسی قرار گرفت. بر پایه این تیپ، اصطلاح "ابلوموفیسم" باب شد که با رخوت و تنبلی و بیعملی مترادف است. به ویژه دابرولیوبوف، منتقد برجسته سده نوزدهم روس بود که با نوشتن مقاله معروفی به عنوان "ابلوموفیسم چیست؟" این پدیده را به دیگران شناساند.
در پایان قرن نوزدهم ایوان تورگنیف گفت: «تا زمانی که حتی یک روس زنده است، ابلوموف هم در یادها زنده خواهد بود.» نویسنده نامی روسیه آگاه بود که گنچاروف بر یکی از ویژگیهای بنیادی در روحیه و عادات انسان روس انگشت گذاشته است.
ولادیمیر ایلیچ لنین، در سال ۱۹۲۲ در نطقی اظهار داشت: «روسیه سه انقلاب را از سر گذرانده است و هنوز ابلوموفها باقی هستند.» منظور رهبر انقلاب اکتبر این بود که روحیه تنبلی و کرختی چنان با طبع و سرشت برخی از افراد، حتی افراد روشنفکر و فرهیخته، عجین شده است، که انقلاب هم نتوانسته آن را ریشه کن کند.
در هنر و ادبیات
بر پایه رمان ابلوموف و شخصیت گیرای قهرمان آن چندین اثر نمایشی، فیلم و تئاتر و باله پدید آمده است.
نیکیتا میخالکوف، در سال ۱۹۷۹ بر پایه این رمان فیلمی به نام "چند روز از زندگی ابلوموف" ارائه کرد. سینماگر سرشناس روسیه در این فیلم به سرگذشت ابلوموف فرجامی خوش داده است. سرانجام عشق به اولگا، به داد ابلوموف میرسد و او را از دنیای رخوت و افسردگی نجات میدهد.
تلویزیون بی بی سی در سال ۱۹۸۹ فیلمی سه ساعته بر پایه رمان گنچاروف نشان داد.
سروش حبیبی در سال ۱۳۵۴ رمان بزرگ ابلوموف و همچنین مقاله "ابلوموفیسم چیست؟" را به جماعت کتابخوان ایرانی معرفی کرد. اولین برگردان فارسی "ابلوموف" از زبان انگلیسی ترجمه شده بود. در سال ۱۳۸۶ سروش حبیبی بر پایهی اصل روسی رمان، ترجمهای تازه و ویراسته به بازار کتاب عرضه کرد.