آستريد ليندگرن كه بود؟
۱۳۸۵ بهمن ۱۰, سهشنبهخود او دربارهی اين دختر شيطان میگويد:
”اسم پىپی را گذاشتيم برای اينكه يك خورده خنگ و خل به گوش برسه و بچه عجيب و غريب به نظر بياد. پيپی يك دختر كوچكی بود كه قدرتی داشت ولی ازش سوء استفاده نميكرد. من با تمام وجودم احساس ميكنم كه قدرت يك پديدهی وحشتناكی است و بندرت انسانهايی پيدا ميشوند كه قدرت داشته باشند ولی ازش سوء استفاده نكنند.“
آستريد اريكسون صد سال پيش در ۱۴ نوامبر سال ۱۹۰۷ در روستايی نزديك شهرك ويمربی Vimmerby در جنوب سوئد زاده شد. پس از پايان دبيرستان، در روزنامهی محلی شهر شغلی گرفت. دختر جوان كه از سردبير روزنامه باردار شده بود، از ازدواج با پدر فرزندش سر باز زد و به قصد فرار از اجبار و سرزنش اهل محل به استكهلم رفت تا منشيگری بياموزد و در ضمن كودكش را در كپنهاگ پايتخت دانمارك به دنيا بياورد كه شهر آزادتری بود. بيست سالش بود كه در انجمن سلطنتی اتوموبيلرانی سوئد به عنوان منشی مشغول كار شد و همانجا بود كه با همكارش استوره ليندگرن Sture Lindgren كه رئيس دفتر انجمن بود، ازدواج كرد و به نام آستريد ليندگرن شناخته شد. در سال ۱۹۳۴ دخترش كارين به دنيا آمد. كارين ۷ ساله بود كه در زمستان ۱۹۴۱ دچار بيماری نسبتا سرسختى شد. مادر برای سرگرم كردن دخترش داستانهايی ميگفت كه قهرمانشان پىپی بود، نامی كه دختر خودش انتخاب كرده بود. وقتی در سال ۱۹۴۴ مادر خود گرفتار رختخواب بيماری بود، داستانهای پیپی را گردآوری كرد و به عنوان هديه تولد ۱۰سالگی دختر به او داد. در ضمن رونوشتی هم برای انتشاراتی آلبرت بونيه Albert Bonier در استكهلم فرستاد. رئيس انتشاراتی كه خود فرزندان خردسال داشت، با انتشار رمان پىپی جوراب بلنده مخالفت كرد. او از بدآموزی قهرمان داستان كه دختر شيطان و پرروی يك ناخدا بود، بيم داشت.
اما نويسندهی جوان به ذوق و استعدادش پی برده بود و در مدت كوتاهی رمان ديگری نوشت و مقام دوم بهترين كتاب كودكان انتشاراتی رابن و سيونگرن Raben & Sjoengren را از آن خود كرد. وقتی ناشر كار او را پسنديد، آستريد ليندگرن رمان پىپی را نيز به او عرضه كرد و جايزهی بهترين كتاب كودكان اين انتشاراتی را گرفت. از آن زمان سلسله رمانهای پىپی جوراب بلنده بارها و بارها چاپ شد و تا كنون به بيش از ۶۰ زبان ترجمه شده است. به راستی چرا؟ شايد چون پىپی رؤيای كودكانهی همهی ما است. كودكی كه بزرگسالان او را ضعيف میپندارند ولی در عين نيرومندى، شوخ، سرزنده، بامزه، حاضرجواب، يكرنگ و مهربان است. كودكی كه ۴۰ سال پيش از تثبيت منشور حقوق كودك توسط سازمان ملل متحد به حقوق خود و همسالانش آگاه است.
هرچند آستريد ليندگرن به نگرانيها و غم و اندوه كودكان هم در آثارش پرداخته و به اين خاطر مورد انتقاد هم قرار گرفته، اما فضای داستانهای او اكثراً آزاد و شاد و بيدردسرند. چگونه؟ خود او در اين باره میگويد:
”پدر و مادر من كشاورز بودند و دائم به كار خودشون مشغول. ديگه وقتی نداشتند كه ببينند ما بچهها چه كارها كه نمیكنيم. خوب اين آزادی جانانهای بود كه ما داشتيم. بدون اين فضای كودكی هيچوقت من نمیتونستم كتاب بنويسم. و يك دفعه چی شد؟ ديدم اوه، من بزرگ شدهام و ديگه نميشه كه بازی كرد. خلاصه مايهی خام اين كتابها همه از كودكی خود من هست.“
به گفته و نوشتهی كارين نومان Nyman همان بهانه يا حتا سرچشمهی آفرينش پىپی جوراب بلنده نوشتن برای آستريد ليندگرن گاه فرار به جهان بی غّل و غش كودكی بود. جهانی كه برخلاف دنيای بزرگسالان از جنگ و قهر و فقر و ستم خالی و عاری بود. در پرسش از زندگی خودش و جهان بزرگسالان ميگويد:
”باور كنيد كه درون هر انسانی دو طرف داره: آدم يك جنبهی شاد توی خودش داره و يك جنبهی اندوگين. اينطوری است كه درد و سختی آدمها را خوب ميشه فهميد. اغلب آدمها تو زندگيشون درد و سختی كشيدهاند. اگر آدم هميشه خوش و خّرم بوده باشه كه نميتونه درد ديگران را بفهمه.“
آستريد ليندگرن برای آشتی با زندگی و ساختن زندگی آشتىجويانه، راه كودكان را برگزيد. هنگامی كه در سال ۱۹۷۸ برای نخستين بار جايزهی صلح كتاب سال در آلمان به يك نويسندهی كتابهای كودكان يعنی او اعطا شد، در سخنرانی خود گفت:
”آيا نمیشود چشمپوشی از قهر را ياد گرفت؟ آيا نميتوانيم بكوشيم از خود انسانهای ديگری بسازيم؟ چگونه و از كجا بايد آغاز كرد؟ من بر اين باورم كه بايد كار را از پايه آغاز كرد از بّچهها.“
گفتيم كه آثار آستريد ليندگرن اكثراً فضای كودكانهی شاد و آزادی را تداعی و زنده میكنند. اّما اين بدين معنی نيست كه او به مسائل فردی و اجتماعی كودكان نپرداخته است. موضوعها و مضمونهايی چون تنهايی درماندگی، زور، بيكسی، غم و غّصه و حتا مرگ نيز در آثار او يافت میشوند. رمان برادران شيردل او در سال ۱۹۷۳ كودك بيماری را ترسيم میكند كه در آرزو و انتظار مرگ است تا بار ديگر بتواند با برادر از دست رفته اش ديدار كند. بسياری از منتقدان كتاب به منتقدان او تبديل شدند و شديداً به او پرخاش كردند. اّما او در اين باره میگويد:
”ميگويند اين مسائل سخت و دردسرآوره. بّچهها اّما اينطوری فكر نمیكنند. به من مینويسند: اين بهترين چيزی است كه تا به حال نوشتهای. در مورد همهی كتابها اصلاً اينطور نيست. ولی دربارهی اين يكی، بچه ها اينطور به من نوشتهاند. بله. كتاب دربارهی مرگ است. ولی منظور دلداری است و بعضی از بچهها نوشتهاند كه: خوب ديگه من هيچ ترسی از مرگ ندارم. خوب اين خيلی باعث خوشحاليه كه بشه چنين چيزی نوشت.“
در پايان اشاره میكنيم كه آستريد ليندگرن در سال ۱۳۵۰ خورشيدی جايزهی بهترين كتاب كودكان سال در ايران را هم دريافت كرد. سريال تلويزيونی پىپی جوراب بلنده برای ما بچههای پيش از انقلاب كاملاً شناخته است ولی در سالهای اخير رمان نامبرده چند بار ديگر به فارسی ترجمه شده و جز فرزانهی كريمی كه چند اثر از اين نويسندهی بزرگ را به فارسی برگردانده، مترجمان ديگری آثار بيشتری از او را هم به فارسی منتشر كردهاند. آثاری مانند دختر غارتگر، بّچههای شلوغ و راسموس و مرد آواره كه در انتشاراتیهای سرشناسی چون اميركبير و چشمه چاپ و منتشر شدهاند. اّما هرچه كاويديم به فارسی كتابی دربارهی او و نقد آثارش نيافتيم.