1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

آرامش دوستدار: نقد درونمان فرهنگ ايران

كيواندخت قهارى۱۳۸۳ آبان ۱۰, یکشنبه

به تازگى كتاب جديدى از فيلسوف ايرانى مقيم آلمان آرامش دوستدار به نام ”امتناع تفكر در فرهنگ دينى“ به توسط انتشارات خاوران در پاريس انتشار يافته است. گزارش زير نگاهى دارد به جايگاه آرامش دوستدار در تاريخ معاصر ايران و در آن از زبان خود او به نكته‌هاى كانونى كتاب جديد وى پرداخته مىشود.

https://p.dw.com/p/A7Uf
آرامش دوستدار
آرامش دوستدارعکس: DW

از زمانى كه ايران در حدود ۲۰۰ سال پيش همچون ديگركشورهاى خاورزمين با خواست كشورهاى اروپايى براى تقسيم جهان ميان خود روبرو شد، از زمانى كه نيروهاى رزمنده ايرانى و فرماندگانشان، شاهزادگان قاجار، در جنگ با روسيه سلاحهاى جديد و ارتش منظم روسها را ديده و مبهوت ماندند، پرسشي، در درجه نخست براى دولتمردان ايراني، مطرح شد كه چه چيز موجب ضعف و عقب‌ماندگى ايران در برابر قدرتهاى اروپايى است؟ چه دولتمردان، چه نويسندگان ايرانى به تكاپو افتادند تا براى پاسدارى از ايران در برابر اروپاييان راههايى بيابند، راههايى كه بتوانند به كمك آن مشكل عقب‌ماندگى ايران را حل كنند، راههايى كه به ترقى و قدرتمند شدن ايران بيانجامند.

چه انديشه‌ها كه بيان نشدند، به ويژه آن دولتمردان و نويسندگانى كه تجربه زندگى در كشورهاى اروپايى را داشتند يا در كشورهايى به سر برده بودند چون عثمانى و مصر كه در آنها زير تاثير اروپا اصلاحاتى انجام گرفته بود، مي‌توانستند دست به مقايسه ميان ايران و ديگر كشورها بزنند، ايران را از دور بنگرند و كمبودهايى را كه به نظرشان ميامد نام ببرند: از دين اسلام و خوى عربى و تحميق مردم به توسط روحانيت گرفته، تا استبداد شاهى و نبود قانون، از كمبود علوم جديد و صنعت گرفته تا ظلم بر زنان و رسم الخط فارسى و بي‌سوادى عموم، همه اينها و بسيارى پديده‌هاى ديگر به عنوان دلايل عقب‌ماندگى ايران مطرح مي‌شدند.

كتابها و روزنامه‌ها به زودى افكار تحول طلبانه و تجددخواهانه را انتشار دادند. كلمه قانون به شعار محورى تجددطلبانى تبديل شد كه سرانجام با ديگر گروههاى اجتماعى انقلاب مشروطه ايران را سامان داده، قدرت شاه را محدود كردند. قانون نبشته شد در مجلسى كه تنها در دوره‌هايى كوتاه نمايندگان واقعى مردم در آن حضور يافتند. قانون نبشته شد، اما آن استقلال، تماميت ملى و ترقي‌اى كه تجددطلبان صدر مشروطه مي‌خواستند، حاصل نگشت.

انتقادها و پرسش و پاسخها ادامه يافت. آنچه در آغاز خود را به شكل بهت نشان داده بود، به مرور به نقد فرهنگ تبديل شد، متبلور در اين سوال كه خصوصيات ايرانيان چيست كه موجب عقب‌ماندگى آنان است و در برابر چنين خصوصياتى چه بايد كرد؟

پاسخ متجددان پس از صدر مشروطه به اين پرسش اين بود كه راه ترقى و نجات ايجاد ملت ايران و تقويت آگاهى ملى در ميان ايرانيان است، ايجاد ملتى كه بتواند با افتخار به تاريخ و زبان خود قوى گردد و در برابر هرج و مرج، تجزيه‌طلبيها و تجاوزهاى قدرتهاى خارجى ايستادگى كند. رواج افكار ناسيوناليستى و همزمان با آن سوسياليستى در دوره رضا شاه پهلوى نقد فرهنگ را پس مي‌زند. ناسيوناليستها به افتخار به خود مشغول مي‌شوند و كمبودها را نه از درون بلكه از بيرون مي‌بينند. سوسياليستها اقتصاد، مبارزه طبقاتى و عوامل زيربنايى را عمده مي‌دانند و به فرهنگ به عنوان پديده‌اى روبنايى و در نتيجه فرعى مي‌نگرند. به ويژه پس از كودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونى دولت ملى محمد مصدق كه در آن امريكا و انگليس آشكارا دست داشتند، اين تفكر كه قدرتهاى خارجى و امپرياليستها مسبب همه مشكلهاى ايران‌اند به ايدئولوژى غالب در كشور تبديل شد.

همزمان با انقلاب ايران است كه بار ديگر شاهد شكل گيرى نقد درونى فرهنگ ايرانيم. فيلسوف ايرانى، استاد فلسفه دانشگاه تهران، آرامش دوستدار، در ميان غوغا و فريادهاى مرگ بر امپرياليسم، برقرارى جمهورى اسلامى و سركوب دگرانديشان انگشت نشانه خود را به سوى خود ايرانيان و فرهنگشان برمي‌گرداند و ريشه مصائب، به قدرت رسيدن روحانيت و جارى شدن قوانين شرع را در درون خود فرهنگ ايران مي‌جويد و مي‌يابد. دكتر آرامش دوستدار، زاده تهران است و دانش آموخته دانشگاه بن آلمان. وى هم اكنون در آلمان زندگى مي‌كند. دوستدار نقد فرهنگ خود را با انتشار كتاب ”ملاحظات فلسفى در علم، دين و تفكر“ در سال ۱۳۵۹ در تهران آغاز كرد. سپس پنج مقاله پياپى از او در نشريه الفبا (۱۳۶۱—۱۳۶۳)،كه به همت غلامحسين ساعدى در پاريس منتشر مي‌شد چاپ گشت، مقاله‌هايى كه سالها ميان روشنفكران ايرانى در داخل و خراج كشور دست به دست مي‌گشت.

سه سال پيش از آرامش دوستدار چاپ دوم كتاب «درخشش هاى تيره» منتشر شد. اخيرا از وى كتاب «امتناع تفكر در فرهنگ ديني» چاپ شده است، كه از جمله پنج مقاله پيش از اين در الفبا چاپ شده را با ويرايش تازه‌اى دربرمي‌گيرد. دوستدار در اثر خود فرهنگ ايران را متصف به صفت دينى مي‌كند و معتقد است كه فرهنگ ايرانى فرهنگى است دين‌خو و بدين جهت اساسا قدرت تفكر ندارد.

آرامش دوستدار به اختصار منظور خود را از امتناع تفكر در فرهنگ دينى برايمان توضيح مىدهد: ”امتناع تفكر در واقع يعنى محال بودن انديشيدن. بنابراين امتناع به معناى متداولش كه ما به كار مىبريم نيست. يعنى امتناع از چيزى، ابا ورزيدن نيست، بلكه اصطلاحى منطقى است در اينجا. بنابراين امتناع تفكر در فرهنگ دينى يعنى محال بودن انديشيدن در فرهنگ دينى، به اين علت كه موانع خاصى در تمام سنت ما وجود داشته و اين موانع – اين را حال من به خوش‌بينى مىگويم – مانع شدند از زمان تاريخ پيش از اسلام ما، از زمان زرتشت، و بعد نيز در دوره اسلامى، اساسا فرهنگ ما با تصورات دينى شروع شده و در تصورات دينى هم باقى مانده است. به همين جهت تمام حاصلى كه اين فرهنگ به بار آورده، مشحون است از تصورات دينى و اين تصورات دينى هر كسي را طبعا وابسته مىكند و مانع از اين مىشود كه او بيانديشد بدون اينكه وابستگى به جايى داشته باشد.“

كتاب امتناع تفكر در فرهنگ دينى در ۴۳۱ صفحه است و آن را انتشارات خاوران در پاريس چاپ كرده است. آرامش دوستدار برايمان محتواى كتاب خود را به اختصار شرح مى‌دهد: ”من كوشيده‌ام اولا توضيح بدهم كه منظور من از اعتقاد چيست و چگونه برابر اعتقاد انديشيدن يا تفكر قرار مىگيرد و نه بىاعتقادى. سپس پرداخته‌ام به اينكه ما از دوران پيشين، يعنى از زمان هخامنشيان و زرتشت، عملا از دو ناحيه تحت سلطه دين بوديم: هم از طريق حكومت هخامنشيان و هم از طريق تصورات زرتشتىز سپس من نمونه‌هايى را در اسلام نشان داده‌ام كه بر اساس اين نمونه‌ها، فكر مىكنم موفق شده‌ام نشان دهم كه همه آدمهاى مهم ما به صورتى در وابستگى انديشيده‌اند، البته در اينجا ”انديشيدن“ را بايد در گيومه گذاشت. يعنى مواردى كه من آنجا آورده و نشان داده‌ام، موارد مهمى هستند در تاريخ ما، از جمله ابن سيناست، از جمله در خارج از تاريخ ما اما در تاريخ جهان اسلام ابن خلدون است و ابوريحان بيرونى است. بخصوص در مورد اين آخرى، يعنى ابوريحان بيرونى، كه پژوهشگرى نسبتا مستقل بوده است، مىبينيم كه نشان مىدهد كه چگونه در پنجه دين گرفتار است و بنابراين نمىتواند آن گونه كه مىبايست تكان بخورد. البته دو مورد نيز نشان داده‌ام، كه اين دو مورد در فرهنگ ما استثنا بوده اند: يكى عبدالله روزبه ابن مقفع است و ديگرى رازى است. اين دو مورد را نشان داده‌ام كه در تاريخ فرهنگ ما از طريق اين دو نمونه انديشيدن صورت گرفته است، با وجود سلطه دائمى و چيره‌ناپذير دين در مملكت ما. اما هر دو نمونه‌، يعنى ابن مقفع و رازى، طبعا كارى از پيش نتوانستند ببرند، براى اينكه زير چرخ دنده‌هاى فكر دينى از بين رفتند. در پايان كتاب فصل نسبتا مشروحى هست كه اختصاص داده شده به فردوسى، سبب آن هم اين است كه فردوسى به عنوان ايرانى‌ترين شاعر ما در سال چهارصد پس از ظهور اسلام آنچه را با رويداد اسلام بر ما گذشته بوده و همچنين ادامه خواهد داشت، ديده است. يعنى فردوسى در هزار سال پيش پيش‌بينى كرده و ديده كه اين فرهنگ از كجا شروع شده و به كجا منتهى خواهد شد، يعنى به وضع رقت انگيز كنونى، اگر اينجا بخواهم بگويم. بنابراين بقيه را هم بايد به تفصيل خواند و خيال نمىكنم بيش از اين ممكن باشد كه من باز توضيح بدهم.“

نوشته‌هاى دوستدار موثر بوده است. روندى به نام نقد فرهنگ در ميان ايرانيان آغاز شده است كه مي‌توانيم آرامش دوستدار را در آن پيشتاز بدانيم.