آذر نفيسى / خوانندگان آزاد زاده شدهاند و بايد آزاد بمانند
۱۳۸۵ تیر ۲۷, سهشنبهی است.
مصاحبهگر: مريم افشنگ
خانم دکتر نفيسى، شما برای شرکت در یک کنفرانس فرهنگی به میلان آمدهاید. به چه نکاتی در این نشست میخواهید تاکید داشته باشید؟
آذر نفيسى: صحبت من در رابطه با تخیل است و اینکه چگونه از طریق تخیل آن چیزی را که واقعیت از ما میگیرد میتوانیم بازگردانیم. مثالهایی دارم در ارتباط با ایران. یعنی از مسایل شخصی، از بچگی شروع میشود، بعد مسایل اجتماعی هست، چگونه اجتماع وقتی که از ما حق زندگی را میگیرد، یا حق زندگیکردن را میگیرد، چگونه ما از طریق تخیل آن را بازمییابیم.
در آثاری که از شما بچاپ رسیده، «آن دنیای دیگر» و «لولیتا خوانی در تهران»، تاکید و تکیه بر ناباکوف داشتهاید و همیشه در آثارتان وجود دارد. میخواستم بدانم چه ویژگیهایی را در کارهای ناباکوف دیدهاید که شما را تحت تاثیر قرار داده؟
آذر نفيسى: من وقتی در ایران بودم، در حقیقت بیشتر توجهام به ناباکوف جلب شد. شاید یک دلیلش بیشتر بخاطر اینکه او هم از دورن یک جامعهی بنوعی توتالیتر آمد بیرون و همیشه خودش را در یک حالت تبعید میدید. و کتابهای ناباکوف، کتابهای معروفش مثل «لولیتا» و «آدا» بطور مستقیم به این موضوع اشاره نمیکنند، ولی کتاب دیگرش مثل «دعوت به مراسم گردنزنی» در ارتباط با تبعید فرد است در یک جامعه قدرتطلب، در یک جامعه مطلقگراست که چگونه اهمیت آزادی فرد و اهمیت احترام به این آزادی در همه آثار ناباکوف هست و این خیلی برای من جذاب است، بجز اینکه نویسنده بزرگیست و وظیفه هر نویسنده این است که به حرفه خودش وفادار بماند. باوجود اینکه ناباکوف نویسنده سیاسی نیست و بر این موضوع تاکید دارد، به نظر من از خیلی نویسندههای سیاسی مسایل را بهتر درک میکند و بهتر در سیاست اخلالگری میکند.
میخواستم بدانم آیا در حال حاضر کاری را در دست چاپ دارید، یا در حال نوشتن هستید، مشغول نشر آن هستید؟
آذر نفيسى: بله! الان در ایتالیا کتابی از من چاپ شده به اسم «بی بی و صدای سبز» که کتاب بچههاست در حقیقت. من این را پارسال که در آکادمی رم بودم نوشتم، همراه با نقاش ایتالیاییـ فرانسوی. و پایه آن کتاب باز همین مسئلهایست که در موردش صحبت کردیم، اهمیت تخیل. کتاب دیگری که در دست دارم در ارتباط با زندگی سه زن است که از اواخر قرن ۱۹ در ایران شروع میشود که به این دوره معاصر میرسد. از طریق زندگی این سه زن میخواستم مسایل اجتماعی، فرهنگی و تاریخی را که در این دوران اتفاق میافتد بازگو کنم.
خانم دکتر با توجه به اینکه شما یکی از معدود نویسندههای ایران هستید که بنوعی نوشتن و سیاست با هم در کارتان گره خورده، و الان در حقیقت مدام سفرهایی میروید، در سمینارها و سخنرانیهایی شرکت میکنید که به نظر میرسد بیشتر حالت سیاسی دارد تا بقول معروف جلوه ادبی. ورود به این دنیای سیاسی و این سفرهای مدام وقت شما را میگیرد. وقتی میخواهید وارد دنیای ادبی بشوید برایتان راحت است، و آیا این سخنرانیها کمک میکند به پیشبرد کارهایتان؟
آذر نفيسى: من سخنرانیهایم سیاسی نیست. نمیدانم چرا این فکر را میکنید. الان هم در تمام فستیوالهایی که شرکت میکنم هیچکدام سمینار یا کنفرانسهای سیاسی نیستند. من خودم را فرد سیاسی نمیدانم، ولی بعنوان یک نویسنده، یک زن، یک معلم و یک انسان فکر میکنم سیاست يك مسئله اگزیسسنتیال است. برای آن احترامی که به آزادی خودم بعنوان یک فرد و آزادی دیگران بعنوان افراد جامعه دارم هست که وارد این مسئله میشوم. وگرنه نه احساس بستگی میکنم به هیچ حزب سیاسی و نه هیچ گونه جاهطلبی سیاسی دارم. ولی وقتی سیاست طوری وارد زندگی من میشود که به من میگوید، بعنوان یک زن چگونه باید لباس بپوشم، چگونه باید راه بروم، بعنوان نویسنده چه چیزهایی را حق دارم بنویسم و چه چیزهایی را حق ندارم بنویسم، بعنوان یک معلم چه چیزهایی را میتوانم تدریس کنم، چه چیزهایی را نمیتوانم تدریس کنم، و بعنوان یک انسان نمیتوانم از حق کامل برخوردار بشوم، آنوقت مجبورم که در مقابل این کنش، واکنش داشته باشم. برای همین برای من مثل ناباکوف، مثل نویسندههای دیگر سیاستی که قدرت طلب و مطلقگراست مدام در مقابل کار من میایستد. نوشتن با آزادیست، بدون آزادی نمیشود نوشت، و من فکر میکنم این مسئله اصلی من است. یک جمله هست که ناباکوف میگوید، در حقیقت راجع به آزادی بیان نویسندگان فقط صحبت نمیکند، چون راجع به آزادی بیان نویسندهها خیلی صحبت میکنند، ولی او راجع به آزادی بیان و آزادی فکری خوانندهها صحبت میکند و میگوید، خوانندگان آزاد بهدنیا آمدهاند و باید آزاد باقی بمانند. به همین جهت، بعنوان یک نویسنده، حق و حرفهی من این است که از آزادی خوانندگان خودم دفاع کنم.
نویسندههای بزرگ در سراسر دنیا همیشه یک مواضعی در برابر مسایل سیاسی گرفتهاند، ولی در ایران متاسفانه نویسندهها همیشه در مورد مسایل سیاسی سکوت کردهاند. شاید شما یکی از معدود نویسندههای باشید که این سکوت را شکستهاید. بعنوان مثال ممکن است خیلی اختلافنظر با آقای گنجی داشته باشید، چون من یک مقاله ترجمه شده اینجا از شما خواندهام که از ایشان حمایت کردهاید، زمانیکه در اعتصاب غذا بود...
آذر نفيسى: کاملا! آقای گنجی... یعنی یک نمونهی شکست فکر مطلقگرایی در ایران، آقای اکبر گنجیست. گنجی از یک موضع مطلقگرا شروع کرد و توانست با خودش برخورد بکند، به گذشتهی خودش، و الان در صف کسانی قرار بگیرد که آزادی برایشان مسئله اصلیست، آزادی فکر برایشان مسئله اصلیست. میدانید، آزادی ما ربط دارد به بقیه. نمیتوانیم جدا از بقیه صحبت کنیم. ولی میدانید، چیزی که گاهی اوقات من را اذیت میکند، این است که ملت فکر میکنند چون از آزادی سیاسی و حقوق بشر دفاع میکنند، پس متعلق به یک حزب سیاسی خاصی هم هستند، که در جامعهی ما راحت هم به همدیگر برچسب میزنیم. رامین جهانبگلو موضع سیاسی نداشت و اگر الان در زندان است، برای این است که بعنوان یک متفکر نمیتواند زیر بار یکسری مسایل برود. گناه اصلی او این است و گناه خیلیها در ایران این است که نمیتوانند زیربار بروند. ما همه باید از این حقوق دفاع کنیم.
بعنوان آخرین سوال. شاید این سوال را خیلی از شما پرسیده باشند. شما بهرحال شناختی از جامعه ایران و فضای سیاسی و فضای اجتماعیاش داشتید. آن زمانیکه «لولیتا خوانی در تهران» را مینوشتید، آیا به این فکر میکردید که ممکن است این کتاب باعث بشود که نتوانید برگردید به ایران؟
آذر نفيسى: همیشه این تضاد برای آدم وجود دارد، بین آنچیزی که فکر میکند باید بگوید و عواقبی که ممکن است این بیان داشته باشد. من از ایران بيرون آمدم. یک دلیلش به خاطر این بود که بتوانم آنچیزی که میخواهم بگویم. و اگر اینجا هم سکوت میکردم، خودم را نمیبخشیدم. در حقیقت اسم کتاب بعدی من، بنوعی حالا باید ترجمه را درست بکنم، به فارسی این است «آنچیزهایی که در موردشان ساکت بودم». من در ایران هم همین مواضع را داشتم، یعنی موقعی که در دانشگاه تهران مسئله حجاب اجباری شد، مسئلهی من این نبود که حجاب خوب است یا بد است. مسئله من این بود که حجاب باید حق انتخاب زن باشد در ایران. به همین جهت مجبور بودم ساکت نباشم. یا در کلاسهایم آنچیزی را که بهم میگفتند درس بده، درس بدهم. وقتی در ایران حاضر نبودم زیربار بروم، چه شکلی میتوانستم در آمریکا ساکت باشم! میدانید، خیلی مشکل است. یعنی برای یک نویسنده این مسئله قابل تحمل نیست.