1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

کودکان ربوده شده در دیکتاتوری نظامی ارجنتاین

رگینا منینگ/رسول رحیم ۱۳۹۲ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

سی سال پس از پایان دیکتاتوری در ارجنتاین، هنوز هم قربانیان سربلند می کنند. کودکان کسانی که آن وقت مورد پیگرد قرار داشتند و توسط خانواده های نظامیان بزرگ شده اند، اکنون می خواهند هویت واقعی شان را بدانند.

https://p.dw.com/p/187v9
مادربزرگ های «پلازا دی میو»، مادرانی که فرزندان شان در زمان دیکتاتوری نظامی مفقود شده اند.
مادربزرگ های «پلازا دی میو»، مادرانی که فرزندان شان در زمان دیکتاتوری نظامی مفقود شده اند.عکس: picture alliance/AP Photo

گیِرمو پیرس رویزین بلیت، با تولد پسرش و بعدتر با تولد دخترش به یاد گذشته اش افتاد. این ارجنتاینی 34 ساله می گوید: «بی دفاعی برایم روشن ساخت که خودم هنگام ربوده شدن چقدر بی دفاع بوده ام». او پیش از آنکه حرف دیگری بگوید، نفس عمیقی می کشد و می افزاید: «من گریستم، چون نمی دانستم آیا پدرم این خوشبختی را داشته است که فرزند دوم اش (من) را در آغوش بگیرد». او تا امروز از پدر و همچنان مادرش خبر و اثری ندارد.

گیِرمو از جمله تقریباً 500 ارجنتاینی است که بین سال های 1976 تا 1983 به مثابه فرزندان مخالفان رژیم در شکنجه گاه های زندان ها به دنیا آمده اند. حدس زده می شود که والدین بسیاری از این اطفال با روشی که به اصطلاح «پروازهای مرگ» خوانده می شد و یا پرتاب مخالفان توسط نظامیان در دریای «ریو دو پلاتا» جان سپرده باشند. نظامیان در مورد محل اقامت این کودکان بازمانده اطلاعات درستی ارایه نمی کردند. آنچه آن ها کم بها می دادند، اقارب این فرزندان و جستجوی مصرانه آن ها به دنبال فرزندان و نواسه های مفقود شده بود. تلاش آن ها تا امروز ادامه دارد. به طور مثال روزا تارلوفسکی دی روزنبلیت، مادربزرگ گیرمو، 93 سال دارد و معاون رییس انجمن «مادربزرگ های پلازا دی میو» یعنی مادرانی است که فرزندان شان در زمان دیکتاتوری نظامی مفقود شده اند.

استقامت "پیرزن ها"

روزا تارلوفسکی می گوید: «نظامیان شاید هرگز باور نمی کردند که ما این قدر طولانی به تلاش هایمان ادامه بدهیم. از آن زمان تا کنون 35 سال می گذرد. آن ها می گفتند بگذارید این پیرزن ها به جاده ها بروند، پس از چند هفته تسلیم می شوند و صرف در خانه گریه می کنند». اما بسیاری مادران در موضع روزا تارلوفسکی قرار گرفتند و به هیچ صورت در مورد دختران آبستن شان که زندانی شده بودند، تردید به خود راه ندادند.

گیرمو به همراه خانواده اش (از راست به چپ: دو مادربزرگش، خواهرش ماریانا)
گیرمو به همراه خانواده اش (از راست به چپ: دو مادربزرگش، خواهرش ماریانا)عکس: Privat

آن ها با ملاقات های مخفی در برابر تهدید نظامیان مقاومت می کردند. در کافه ها و جاهایی جمع می شدند، "ماته" یا چای پاراگویی می نوشیدند، با همدیگر اوراق تبادله می کردند و با نام های مستعار در مورد فرزندان، نواسه ها و کسانی که آن ها را به دام انداخته اند، صحبت می کردند. قانون عفوی که بعد از گذار به دموکراسی تصویب شد، بر ثابت قدمی آنها افزود. چهارده سال را در بر گرفت تا سرانجام در پایان ماه جولای 2012 خورخه رافاییل فیدیلا، دیکتاتور اسبق و رینالدو بگنیو به دلیل کودک ربایی سیستماتیک محکوم گردیدند. در سال های گذشته همچنان بار بار والدین نام نهاد کودکان دزدیده شده در چوکی متهمان قرار گرفته اند که اکثراً زنان و شوهران وابسته به رژیم نظامی گذشته بوده اند که بازجویان، اطفال مخالفان را به آن ها سپرده بودند و آن ها این کودکان را به نام فرزندان خود بزرگ کرده بودند.

قصه برادر گم شده

در ماه اپریل سال 2000 بود که مارینا گوشی تیلفون را برداشت. در آن طرف خط یک فرد ناشناس می خواست با دفتر مادربزرگش تماس بگیرد و نام یک طفل را گرفت که احتمالاً دزدی شده بوده است. این طفل گیرمو نام داشت، 21 ساله بود و شباهت عجیبی با عکس های والدین مفقود شده مارینا دارد. معاینات "دی ان ای" که از وی صورت گرفت، مادربزرگ را متقاعد ساخت که او برادر مارینا است.

پس از آن محاکمه علیه دو فردی شروع شد که گیرمو تمام عمر آن ها را والدین اش می پنداشت. پدر نام نهاد او یک نظامی نیروی هوایی بود. گیرمو او را به مثابه مرد خشنی می شناخت که خیلی زود زن و فرزندش را رها کرده بود. اما در مورد مادرش او احساس دیگری داشت. گویرلینو می گوید: «او (مادر نام نهاد کسی بود که هنگام بیماری از من پرستاری می کرد، به من توجه می کرد. با دلبستگی ای که به من داشت مرا به مکتب فرستاد. برایم لباس و غذا تهیه می کرد... هر کسی که در موقعیت من نیست، او را مادر خطاب خواهد کرد. و این خانم اکنون توسط مادر بزرگ من در محکمه مورد دعوا قرار گرفته است. این امر چنان مشکل عاطفی در من به وجود آورد که دیگر نمی خواهم یک مدت با خانواده ای که محافظ من بوده است، داد و گرفت داشته باشم». این زن و شوهر به هفت سال زندان محکوم گردیدند که در مقایسه با مجازاتی که در همین تازگی ها اعلام شده، نسبتاً معتدل می باشد.

روزا تارلوفسکی در دفتر «مادربزرگ ها»، روی دیوار عکس دختر مفقود شده اش پاتریسیا دیده می شود.
روزا تارلوفسکی در دفتر «مادربزرگ ها»، روی دیوار عکس دختر مفقود شده اش پاتریسیا دیده می شود.عکس: Regina Mennig

نقش سوال برانگیز کلیسای کاتولیک

حدود 108 نواسه در نتیجه جستجوی مادربزرگ ها یا بر اثر اطلاعاتی پیدا شده اند که افراد، بدون ذکر نام شان در اختیار آن ها قرار داده اند. مانند واقعه گیرمو و یا این که قربانی خود در مورد تاریخچه خانوادگی اش دچار شک و تردید شده و شخصاً با مادربزرگ ها تماس گرفته است. چون کار مادربزرگ ها به طور گسترده ای در جامعه و رسانه ها مشهود بوده است. جنبش قربانیان ارجنتاین و تقاضاهای آن ها برای تحقیق در مورد جنایتکاران به طور خاصی قوی و موفقیت آفرین است.

در یک مورد دیگر ارجنتاین یک مورد استثنایی منفی است. دلتف نولته از بنیاد تحقیقاتی "گیگا" می گوید: «در بسیاری از کشورهای امریکای لاتین کلیساهای کاتولیک فعالانه برای حفاظت از حقوق بشر اقدام کرده اند و برای سیاسیون مخالف حکومت پناه داده اند. در ارجنتاین بخشی از اداره کلیساها علناً با نظامیان همکاری کرده اند». همچنان در قضیه کودکان دزدیده شده پای کلیسای کاتولیک در میان است. در دادگاه جزایی ملی بوینس آیرس اکنون نقش "ام اف سی" یا جنبش خانوادگی مسیحی "مورد توجه قرار گرفته است. این جنبش یک سازمان نزدیک به کلیسا است و مورد سوءظن قرار دارد که بسیاری از کودکان زندانیان کشته شده در اثر شکنجه را به خانواده های مربوط به خط فکری خودش سپرده است.

وابستگی های خانوادگی

گیرمو همه اتفاقات پس از تولدش را دقیقاً به خاطر ندارد. او می گوید: «من همین قدر می دانم که پدر نام نهادم مرا گرفته و همسرش مرا بزرگ کرده است». آنچه بعد از صورت دعوا در محکمه او را از مادر نام نهادش دور ساخت، به گفته او «دروغ بزرگ» بود. یعنی چرا مادر نام نهادش آنچه را در مورد شجره نامه او می دانسته، هرگز به او نگفته است و فاش نساخته است که "مادر محافظ" اش می باشد.

با این هم گیرمو هنوز نمی خواهد تماس با این خانم را قطع کند. بالاخره کسی را که او "مادر" می گفته، با 21 سال اول زندگی او ارتباط دارد. بازیابی هویت اش به مادر بزرگ اش و مارینا خواهرش تعلق دارد. حالا این کودکان کوچک خودش هستند که به طور عادی بخشی از زندگی او شده اند.