کتاب
۱۳۹۱ شهریور ۱۳, دوشنبه
حمید در یکی از الماری های پدرش که از هندوستان با خود آورده است، کتاب می یابد که پشتی خیلی قشنگ دارد. بر روی پشتی کتاب با خط طلایی نوشته است: "زندگی دربار."
پدر حمید باز هم بخاطر کار های تجارتی به سفر می رود.
حمید کتاب را باز کرده و شروع به خواندن می کند. کتاب در رابطه با دوران تیموریان هرات است. حمید ناگهان خود را در زمان تیموریان در هرات می یابد و با بزرگترین میناتوریست آن دوران، کمال الدین بهزاد ، سر می خورد.
ثریا، مادر اندر حمید، داخل اطاق می شود و می بیند که حمید را بر روی کتاب خواب برده است. ثریا کتاب را می گیرد و در جایی پنهان می کند. او برای حمید می گوید که در این کتاب بسیار حرفهایی غیر اسلامی وجود دارد، لهذا نباید آنرا بخواند. هر باری که ثریا کتاب را در جایی پنهان می کند، حمید دوباره آنرا می یابد و باز می کند و خود را در حضور کمال الدین می یابد. حمید در این سفر های خیالی اش علم رنگها و هنر رسامی را از کمال الدین می آموزد.
وقتی ثریا می بیند که حمید همیشه کتاب را پیدا می کند و می خواند، آنرا از بین می برد و حمید را جزایی می کند و می گوید که اجازه ندارد از اطاقش بیرون شود. حمید با خواندن آن کتاب معلومات زیاد در مورد دوران تیموریان حاصل کرده است و هنر رسامی را نیز آموخته است. حمید کوشش می کند که پدیده های زمان و محیط خودش را با روش دوران کمال الدین در رسامی پیاده کند. کمال الدین بعضی اوقات در خوابش می آید و کمکش می کند.
ثریا وقتی رسامی های حمید را می بیند، سخت بر آشفته می شود و با رسامی ها نزد پدر حمید می رود و از او می خواهد که حمید را جزای سخت بدهد. اما رئوف، پدر حمید، رسامی های پسرش را خیلی می پسندد و او را بیشتر تشویق می کند زیرا با دیدن رسامی ها بر توانایی حمید تعجب می کند. رئوف حکایت می کند که آنها با کمال الدین از یک فامیل اند و حالا بعد از چندین نسل استعداد هنر در وجود حمید تبارز کرده است و این مایه ی افتخار است، لهذا هنر را باید رشد داد و زمینه های رشدش را میسر ساخت، همچنان که کمال الدین آنرا در دوران خود رشد داد و به اوج رسانید.
نویسنده : علی مشکات
ویراستار : نصرالله نوری