1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله
هنر

نمایش ملالی؛ در فستیوال هنر وایمار آلمان

۱۳۹۶ شهریور ۱۲, یکشنبه

در سال ۲۰۱۶ قرار بود تا بازیگران افغان با همکاران فرانسوی و آلمانی خود در یک پروژه در "فستیوال هنر وایمار" در آلمان شرکت کنند؛ اما آنها نتوانستند به این کشور سفر نمایند.

https://p.dw.com/p/2jHcz
Weimar Deutsches Nationaltheater - Uraufführung "Malalai"
عکس: picture-alliance/dpa/J. Kalaene

حالا این هنرمندان روی پروژه دیگری درباره قهرمانان و افسانه های ملی خود کار می کنند. در شهر وایمار، در مرکز آلمان هنرمندانی از کشورهای افغانستان، آلمان، فرانسه و اسرائیل حضور دارند. آنها درباره رویا و واقعیت، درباره تاریخ و اکنون کار می کنند و زبان ها و دیدگاه های خود را با یکدیگر شریک می سازند.

نمایش قطعه ای با نام "ملالی؛ زنان جوان اورلینس از افغانستان" بعد از نمایش "فریدریش شیلر" به مدت دو و نیم ساعت توجه بازیگران و تماشاچیان را به خود جذب کرد.

سالون "تئاتر ملی و فستیوال هنر وایمار" شامگاه روز جمعه شاهد نمایشی جنجالی با نام "عناصر و ابزار ملی و دینی در شکل دادن زنان به عنوان تمثیل آزادی، قهرمانان ملی و خدایان در گذشته و حاضر" بود.

این پروژه هنری که توجه زیادی را به خود جلب کرد و تکت آن کاملا به فروش رسید، کاری بود از روبرت شوستر و جولی پاوکر. این پروژه با تشویق بی حد حاضران روبرو شد.

اعضای افغان گروه تئاتر "ازدار" در معرفی خود از هنگامی یاد کرد که در سال ۲۰۱۴ هدف طالبان قرار گرفته بودند. پس از آن، آنها نتوانستند تا بیشتر در کشور خود روی صحنه بیایند. یکی از آنها گفت: «جنگ به شما نیز خواهد رسید. شیلر واقعی و حاضر است».

فریدریش شیلر، شاعر مشهور آلمانی که روزگاری در همین شهر وایمار زندگی می کرد، یک اثر خود را به "زن جوانی از اورلینس" تقدیم کرد؛ زنی که در دنیای مردسالار آن زمان باورها و زندگی خود را وقف آزادی مردم خود کرد. این زن در فرانسه قهرمان افسانه ای پنداشته می شود.

مشابه به این کار، سه هنرمند زن از کشورهای فرانسه و اسرائیل با احساس و حرکات خود یوحنا و خصوصیات او را تمثیل کردند: شکنندگی و فناپذیری او را، شک و تردیدش را، شهامت او را، آرزوهای خدشه ناپذیر و سرانجام مرگ او را. یکی از این بازیگران می گوید: «من ژاندارک هستم و من مردم هستم». بازیگر دیگر ادامه می دهد: «من رویا و خواب هستم»؛ و سومین بازیگر فریاد می زند: «من ملت هستم».

در افغانستان نیز همگی از قصه مشابهی خبر دارند. ملالی از میوند کسی است که به "زن جوان اورلینس" شباهت دارد؛ زنی که در جنگ استقلال افغانستان در سال ۱۸۸۰ در مقابل نیروهای بریتانیایی ایستاد.

وقتی سربازان افغان تقریبا شکست خورده بودند، ملالی چادر از چهره برداشت و به سوی میدانجنگ رفت؛ همانند افسانه یوحنا که با پرچم به سوی سربازان رفت. با این کار سربازان به میدان جنگ بازگشتند و به مقابله پرداختند.

یک بار دیگر در این نمایش، دنیای رویا و افسانه به هم آمیخت. بازیگران در حین زمانی که نقش خود را بازی می کردند، رفتارهای عادی خود را نیز داشتند. هر یک از آنها مسیحی، مسلمان، یهودی و یا خداناباور بودند و تاریخ و سیاست متفاوتی را تجربه کرده بودند.

شهر وایمار در مرکز آلمان که به خاطر شاعران برجسته آلمانی، گویته و شیلر شهرت دارد، همچنان محل کمپ "نازی ها" نیز بوده است. این درآمیختگی و تناقضات تاریخی تاکنون موضوع در این شهر است. بازیگر اسرائیلی نمایش می گوید: «۷۵ سال پس از واقعه هولوکاست یا نسل کشی یهودی ها، ما هر سال به این هوتل "الفانت" می آییم». این هتل محبوب آدولف هیتلر بود.

بازیگران آلمانی و افغان بخش هایی از کتاب "من صدایم را بلند می کنم" نوشته ملالی جویا، نماینده سابق پارلمان افغانستان را می خوانند. آنچه در این کتاب از دنیای امروز نوشته شده، با افسانه و تاریخ در هم می پیوندد و فضای جالبی ایجاد می کند.