1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

"خداوند داغ اولاد را به هیچ پدر و مادری نشان ندهد"

نبیله کریمی الکوزی۱۳۹۴ آبان ۱۱, دوشنبه

یک سال از رسیدن معصومه حیدری و نور محمد شوهرش به آلمان می گذرد اما هنوز هم تصاویر لحظه ای را که فرزند شان را در آب های بحیریه مدیترانه از دست دادند، فراموش نکرده است. جسد موسی هفت ساله تا حال پیدا نشده است.

https://p.dw.com/p/1GyJu
Griechenland Lesbos Flüchtlingsboote
عکس: Annette Groth

خانوداده حیدری با هفت دختر و پسرش به دلیل بیکاری، فقر و تهدیدات امنیتی از ولایت دایکندی افغانستان روانه ایران شدند. این خانواده می خواست برای فرزندان شان در ایران زندگی بهتری را فراهم بسازد. اما سه سال در ایران باز هم با بی سرنوشتی و آینده نامعلوم دست و پنجه نرم کردند. فرزندان این خانواده نتوانستند به مکتب بروند و پدر خانواده دوبار به دلیل نداشتن اسناد، رد مرز گردید.
معصومه می گوید اطفال اش در ایران نیز زمینه رفتن به مکتب و تحصیل را پیدا نکردند. تنها یک مدت معلم خانگی آنها را درس می داد. این خانواده بالاخره تصمیم گرفت که روانه اروپا شوند و کشور انتخابی شان آلمان بود. ایور معصومه که در اتریش زندگی می کند، او و خانواده اش را تشویق کرد به اروپا بیایند تا باشد که اطفال این خانواده زندگی بهتر و زمینه آموزش و تحصیل را پیدا کنند.

خانواده حیدری تصمیم گرفتند با پرداخت پول گزاف به قاچاقبر، از طریق ترکیه خود را به اروپا برسانند. معصومه آن روزی را که روانه مرز ترکیه شدند، چنین به یاد می آورد: «ما چهار شبانه روز در مرز ایران و ترکیه ماندیم. بالاخره قاچاقبر برای ما گفت کسانی که سن بالاتر دارند و اطفال خورد با موتر از مرز عبور می کنند که من، شوهر ام و پسر هفت ساله ام از همین جمله بودیم. شش طفل دیگر ما باید مرز را با پای پیاده عبور می کردند.»
قرار بود که وقتی معصومه با شوهر و موسی فرزند هفت ساله اش از مرز عبور کنند، بقیه اعضای خانواده نیز از مرز گذشته و وارد ترکیه شوند. اما سرنوشت بازی دیگری را با این خانواده در پیش گرفت. بقیه فرزندان معصومه در مرز گیر آمدند و مجبور به بازگشت به افغانستان گردیدند. معصومه با شوهرش نور محمد و پسرش موسی، 15 روز را در ترکیه به قول خودش در یک زیر زمینی گذشتاند، تا بالاخره قاچاقبران آنها را به "کنار دریا" انتقال دادند.
قاچاقبران وعده کرده بودند که 27 نفر را به یونان از طریق بحیره مدیترانه با قایق به یونان انتقال می دهند. اما زمانی که می خواستند وارد قایق شوند 38 نفر پناهجو در آنجا حضور داشتند: «ما 38 نفر بودیم و دریا توفانی بود. بعد از مدتی قایق ما تاب نیاورد و چپه شد. نمی دانم چقدر وقت داخل آب بودیم و با مرگ دست و پنجه نرم می کردیم. بالاخره پولیس آمد و ما را در یک جزیره یونان انتقال دادند. پسر من که هفت سال داشت و یک طفل دو ساله افریقایی ناپدید شدند.»
معصومه هفت شبانه روز را در شفاخانه گذشتاند. در آنجا برایش معلوم گردید که پسرش غرق شده و جسدش هم هنوز پیدا نشده است. معصومه و شوهرش مجبور به ادامه سفر بودند. اما او می خواست نخست از موسی هفت ساله اش نشانه ای به دست آید. 16 روز را در یونان سپری کردند اما خبری از موسی و جسد او نشد. آنها به سفر شان ادامه دادند. 25 روز را در راه های کوهستانی، پر خطر و آب و هوای بارانی گذشتاند. معصومه می گوید: «54 ساعت پیاده روی کردیم، گرسنگی را کشیدیم، پاهای ما کاملاً شاریده بود. بالاخره به جرمنی رسیدیم.»
معصومه و نور محمد بدون این که بتوانند جسد فرزند عزیز شان را به خاک بسپارند، وارد آلمان شدند و از یک و نیم سال به این طرف در شهر راینه آلمان به سر می برند. بقیه اعضای خانواده هنوز هم در ایران اند. احتمالا این زن و شوهر بتوانند اطفال زیر سن شان را به آلمان بیاورند، اما نخست باید خود شان اجازه اقامت به دست بیاورند. معصومه می گوید صرف مصاحبه اولی از آنها گرفته شده است اما دیگر کاری تا حال صورت نگرفته است. هنوز معلوم نیست که حکومت آلمان برای آنها اجازه اقامت دایمی می دهد.
معصومه از زمانی که وارد آلمان شده است، به دلیل مشکلات شدید روانی تحت تداوی قرار دارد. بدون گرفتن دوا ممکن نیست آرامش اش را پیدا کند. او با مشکل قلبی نیز دست و پنجه نرم می کند. درد مرگ موسی فرزندش و دوری شش طفل دیگر لحظه ای هم او را تنها نمی گذارد. برای او و شوهرش تازه یک آپارتمان دو اتاقه داده اند. معصومه آرزو دارد که حد اقل یک دختر و دو پسرش که زیر سن 18 اند به آلمان آمده بتوانند. اما او می داند دختر و پسر بزرگ اش که عروسی کرده اند و یک پسر 21 ساله اش شانس آمدن به آلمان را نخواهند پیدا کرد. زیرا دیگر پولی برای قاچاقبر در دسترس ندارند. خانواده حیدری 56 میلیون ریال ایرانی برای سفر شان پرداخته اند و این پول همه دارایی شان بود و مقداری هم قرض گرفته بودن که زمانی باید دوباره پرداخت شود. معصومه با صدای لرزان و بغضی که گلویش را گرفته است می گوید: «خواهر جان خداوند هیچ پدر و مادری را از فرزندان شان جدا نسازد. خداوند همه را هر جای که باشند با هم داشته باشد. دوری اولاد بسیار سخت است.» هنوز معلوم نیست که این خانواده چه زمانی جمع شان را پیدا می کنند. اما می توان درک کرد که معصومه جسماً در آلمان و روحا با بقیه اعضای خانواده اشت در ایران است.

عبور از قسمت بیشتر در این زمینه

بیشتر در این زمینه